خواب ديدم جلوه مهتاب را
صورت نوراني نواب را
چون خليل حق تبر بر دوش برد
كوله باري از خطر بر دوش برد
آي مردم او كليم درد بود
آتشستان قلوب سرد بود
سلام
نواب همان موقع يعني قبل از سال سي و دو هم از فلسطين زياد صحبت كرد اما.....
او كاري كرد كه من نكردم . براي همين هم بود كه در آن نيمه شب سرد .......
راهي جز ايجاد تنفر باقي نمانده . البته نواب براي همه حرف داشت .هم براي كسروي نامرد و هم براي بچه خلافكار هاي محله كه بعد سر از فدائيان در آوردند .ما از همه جا مي خوريم .چون بلد نيستيم درست آسيب شناسي كنيم ....
من چهل وچند تا سخنراني پيرامون دشمن شناسي ارائه كردم .همه جا از تحصيلكرده تا كوچه بازاري ...كلي هم ايجاد تنفر شد مثلا و حالا هم هيچ فرقي نكرده ... (خسته شدم )
من با ديدن اين عكسهاي آقا سيد فرهاد فقط احساس خفت ميكنم و از صميم قلب بگويم ننگ بر اين زندگي ....
من هيچ كاري نمي توانم بكنم مرگ بر ....
جهاد مطالعاتي و ....هم هيچ كاري نكرد ..
من ميدانستم سيد سيستاني سيلي محكمي بود بر صورت اعراب من ...
من ميدانستم نبايد با مردن شارون بال در بياورم چون ....
من ...
من ميدانم حاج احمد بر گشتني نيست ....
من ميدانم جهاد كردن ما منطقي نيست
من ...
من ...
لعنت به اين ....اين شهر پر است از فتنه هاي آخر الزمان ...شياطين مثل آگهي فوت روي در .و ديوار زياد شدند .
احساس بدي ست .اينكه من كاري نمي توانم بكنم جز ....
همين .