يا هو
وقتي که نامش مي آيد دلم پر مي کشد؛آنگاه که اسمش را بر زبان جاري مي کنم،قلبم برايش مي تپد...زيباي ديرين من؛من از دور دست ها به ياد توام؛مرا بپذير که از اعماق جانم،دوستت دارم...مرا بپذير که جان بخواهي سهل است دادنش؛زيباي ديرين من؛يادم مي آيد...آنگه که شکفتي من نيز شکفتم؛امّا تو گلي هستي که عمرت پايان ندارد؛زيرا که سرخيت را از خون "من ها" مي گيري...و ريشه ات زنده است براي هميشه؛ زيرا که يادگار بزرگان تاريخي...زيباي ديرين من؛من از اينجا، از ديار ياور هنوز و هميشه ات،با تو صحبت مي کنم...زيباي ديرين من؛لبنان...